پنجشنبه ای دلم گرفته بود رفتم رفتم قبرستون سرخاک پدر بزرگم
همینطور که نشسته بودم و فاتحه میخوندم مادرم زنگ زد
گفت کجایی؟
گفتم سر قبر بابات
نمی دونم چرا شاکی شد
فکر کنم بعد ده سال هنوز با غم از دست دادن باباش کنار نیومده
مطالب عارفانه...برچسب : نویسنده : 2amirsa13945 بازدید : 113