قبل محرم رفتیم یه جای خواستگاری
این دفعه از ترس اینکه مبادا از برادر ها و بابای دختره کتک بخورم کتونیای خوشکلمو گذاشتم تو پلاستیک و بردم تو
همه چی داشت خوب پیش می رفتم (از همه مهمتر موز بود که خورده بودم)
مادر دختر خانم پرسید: امیر آقا چکاره هستن ؟
مادرم گفت : گوینده هستن
اونم چشاش برقی زد و گفت به به بسلامتی رادیو یا تلویزیون؟ کدوم شبکه؟
مادرمم گفت : نه . تو وبلاک و تلگرام و کلا فضای مجازی چرت و پرت میگه
تا بابای دختره نیم خیز شد
من پلاستیک به دست تو راه پله ها بودم
به در نرسیده بودن که من کتونیای خوشکلم پام بود و سه تا خیابون اونطرف تر بودم
یه بار دیگه کتونیای عزیز جونمو نجات داد
مطالب عارفانه...
برچسب : نویسنده : 2amirsa13945 بازدید : 130