من و کتونیام (ماجرای گویندگی)

ساخت وبلاگ

قبل  محرم رفتیم یه جای خواستگاری

این دفعه از ترس اینکه مبادا از برادر ها و بابای دختره کتک بخورم کتونیای خوشکلمو  گذاشتم تو پلاستیک و بردم تو 

 همه چی داشت خوب  پیش می رفتم (از همه مهمتر موز بود که خورده بودم)

 مادر دختر خانم پرسید: امیر آقا چکاره هستن ؟

مادرم گفت : گوینده هستن

اونم چشاش برقی زد و گفت به به بسلامتی  رادیو یا تلویزیون؟ کدوم شبکه؟

مادرمم گفت : نه . تو وبلاک و تلگرام و کلا فضای مجازی چرت و پرت میگه

 

تا بابای دختره نیم خیز شد 

من پلاستیک به دست تو راه پله ها بودم

به در نرسیده بودن که من کتونیای خوشکلم پام بود و سه تا خیابون اونطرف تر بودم

یه بار دیگه کتونیای عزیز جونمو نجات داد

 

 

مطالب عارفانه...
ما را در سایت مطالب عارفانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2amirsa13945 بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 12 دی 1397 ساعت: 16:08