دیشب خواب دیدم دماغمو عمل کردم بعد دماغم کج شده...!
نمیتونستم نفس بکشم !!!
خیلی درد میکرد!
همش داشتم میزدم تو سر و کله ی خودم میگفتم آخه چرا با خودم اینکارو کردم.
مادرم نشسته بود کنارم هی میگفت:دیدی گفتم نکن!
بابامم هی چش غره میرفت!!
یهو از خواب پریدم!منگ بودم نمیدونستم خواب بوده یا واقعیت!
زود یه دستی کشیدم به صورتم...دیدم ای جان! سالار سر جاشه و داره تبادل گاز انجام میده!
اشک تو چشام جمع شد .
خدا به سر شاهده تو زندگیم انقد از بودن دماغم خوشحال نشده بودم
مطالب عارفانه...برچسب : نویسنده : 2amirsa13945 بازدید : 143